آریا..میوه عشق من و سعید

سالروز میلاد تو بهترین روز و خاطره زندگیمه

خدای مهربون باورم نمیشه یکسال گذشت. چرا با سرعت نور داره میگذره، چجوری جلوی زمانو بگیرم،میخوام از کودکی فرشته زمینیم بیشتر لذت ببرم. خدا جون بابت همه چی ازت ممنونم. خدایا ممنون که منو لایق مادری کردی. خدایا ممنون که چنین گلی را در دامنم گذاشتی.کمکم کن که امانتدار خوبی باشم.   امروز صبح که بیدار شدم با نگاه کردن به ساعت و دقیقه هاش تک تک لحظه های پارسال چنین روزی برام زنده داره میشه. پارسال 1 بهمن  صبح زود رفتیم تو بیمارستان مهر ، امسال صبح زود پا شدم درس خوندم چون 8.5 امتحان داشتم.امتحانمو دادم و برگشتم . ساعت 9:45 بود. آریا رو بغل کردم و بیاد پارسال بودم. باهاش حرف زدم و گفتم پسرم کمتر از نیم ساعت دیگه  به لحظه بدنیا...
1 بهمن 1393

سال اول داره تموم میشه

پسر گلم سلااام مدتیه برای پیچیدگی کارهامون نشده وبلاگت  رو آپ کنم.امتحان و جابجایی خونه و ... . عشق من ، تو شدی همه شادی خونه ما این روزا . انقدر شیرینی هات زیاده که نمیدونم کدوم رو بگم. ترجیح میدم خلاصه وار عکسهای زیبات که شکار لحظه هاست رو بذارم.     گلکم اینجا تو و عشق جدیدت آسانسور . هر وقت واردش میشی ذوق زده میشی و دوس داری همه دکمه هارو بزنی . اگه هم کسی جلو دیدت رو بگیره هلش میدی عقب . 30 ابان       هر زمانی دوس نداری عکس بگیرم ازت. و اگه نخای اینطوری میکنی: 20 آذر       الهی بمیرم که سرخ جوش(رزوئلا) گرفتی و یک هفته بیقرار بودی....
1 بهمن 1393
1